داستانهای موجز و بسیار کوتاه عارفانه در ایران در سالیان بسیار دور خلق شدهاند و از قوت و استحکام خوبی برخوردارند. «فرج بعد از شدت» و «کشفالمحجوب» هجویری نمونههای شاخص داستان مینیمال کلاسیک ایرانی هستند. اما متأسفانه به دلایل بسیار از جمله تمایل شدید قدرتمندان وقت به ترویج متون منظوم حکایات عارفانه متوقف شد و روند رو به رشدی نداشتهاند.
با ظهور داستان کوتاه در ایران و در پی آن، مطرحشدن قالب داستان مینیمال، هواداران بسیاری برای این ژانر خاص پیدا شده است. این در حالی است که برخی نویسندگان و منتقدان ایران این گونه ادبی را به رسمیت نمیشناسند. آنان بر این باورند که این داستانها فاقد ابتداییترین عناصر داستانی و طرح داستان است. توجه به این مسأله ضروری است که داستان مینیمال دچار افراط هم گاهی میشود. این افراط باعث شده تا مخالفان داستان مینیمال بر صحت ادعای خود تأکید ورزند. در صورتی که داستان مینی مال اگر بر اساس اصول و مبانی دقیق و مشخص خلق بشود، میتواند هم تأثیرگذار باشد و هم در پیکره خود نقصی نداشته باشد.
بیشک نگارش یک داستان مستحکمِ مینیمال کاری بسیار دشوار و سخت است زیرا نویسنده باید بیشتر مضامین و مفاهیم پیچیده را در کمال ایجاز و در لایههای پنهان اثر مطرح سازد و این کار بهراحتی انجام نمیشود.
یک نویسنده مینیمال باید از توانمندی بسیار بالایی برخوردار باشد. او باید هم به مسایل عمیق علوم اجتماعی چون روانشناسی، فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی، دین و سیاست اشراف داشته باشد و هم در بهکارگیری واژگان مناسب و عمیق و هم تکنیکهای داستان نویسی متبحر و زبده باشد.
در ادبیات کلاسیک ایران و در غرب نمونههای شاخص داستان مینیمال وجود دارد چون «اولین سکه» ویلیام مارچ و «دستهگل آبی» اوکتاویو پاز. در این آثار هر واژه میتواند بازگوکننده مفاهیم پیچیده و عمیق باشد. بیشک نویسندگان توانمند ایرانی میتوانند در این گستره خوش بدرخشند. تلاش و ممارست درباره دستیابی به توانمندی لازم برای خلق داستان مینی مالِ مستحکم بسیار ضروری است وگرنه این گونة داستانیِ تأثیرگذار بهزودی در ایران از نفس خواهد افتاد.
سینتیا هیلت، منتقد بزرگ ادبیات، میگوید: «نویسندگان مینیمال خلاقیت و ابتکار را به خواننده آثار خود هدیه میکنند. آنان اطلاعات و دانستههای خود را با خواننده تقسیم میکنند و از آنان میخواهند تا در درک مفاهیم به آنان یاری برسانند».
او مهمترین ویژگی مینیمالیسم را «هنر مقتصدبودن» میداند؛ روشی که نویسندگان برجستهای چون چخوف، جویس و همینگوی به آن علاقهمند بودند.
در داستانهای چخوف، حالات درونی شخصیتها از طریقگزینش حرکات بسیار ریز و جزیی قابل درک هستند.
لازم به ذکر است که نویسندگان مینیمال به 2 گروه معتدل و افراطی تقسیم میشوند. باید در این وادی حد اعتدال را پیش گرفت و باید سعی کرد به توانمندی تکنیکی در این حوزه دست یافت.
نظر شما